محل تبلیغات شما



امروز نرفتم شرکت، مریض شدم حسابی. صبح که بیدار شدم (بماند که چند شبه اصلا نمیخوابم) گفتم بذار برم کارتن پیدا کنم بلکه آهسته و پیوسته وسیله هام رو جابجا کنم. قبلا که اینجا گفتم من شانسی همه کارهام با هم می افته مثل الان که تو این هفته هم باید جابجا بشیم هم خادم بشم و هم بشینم رزومه و ایمیل بفرستم و افتادم و مریض شدم شدید! خلاصه صبح  کشون کشون رفتم به ترتیب از سوپری های نزدیک خوابگاه شروع کردم به پرسیدن اینکه آقا کارتن دارید همه شون گفتن نه. از اول میدونستم یه سوپری هست حتما اون داره اما چون یکم دور بود اول اونجا نرفتم. دیگه به ترتیب که رفتم رسیدم اونجا. بله یک عالمه کارتن های بزرگ و‌کوچیک داشت. منم که ذوق کرده بودم پنج تا کارتن بزرگ ازش گرفتم. یهو آقاهه که کمی هم مسنه و همش میگه بابا جون به آدم، گفت میخوای ببری خوابگاه؟ گفتم آره. یه نیسان آبی جلوش پارک بود و راننده اون هم یه پیره مردی بود. مغازه داره به راننده گفت حاجی فلانی میری سمت خوابگاه. اونم گفت دارم میرم خونه اما شما بگید میرم. دیگه مغازه داره گفت این بنده خدا رو برسون تا خوابگاه کارتنا بزرگن. اون حاج آقاهه هم با کمال میل قبول کرد و کارتنا رو گذاشتم پشتش و خودم سوار شدم. شاید بگم با ماشین به دقیقه هم نبود اما من اینقدری تو دلم دعا کردم انگار هزاران کیلومتر بهم کمک کرده بود. نه اینکه مریض بودم نمیتونستم راه برم چه برسه اون همه کارتن رو بگیرم دستم. پیاده شدنی گفتم دستتون درد نکنه زحمت شد، حاج آقاهه گفت اینجوری نگو رحمته، راست میگفت،  کار هردو نفرشون رحمت بود .

پ.ن.

* اینقدر دوست دارم منم اینجوری کوچیک کوچیک کار یکی رو راه بندازم قبل اینکه طرف خودش درخواست کمک کنه.


ف. حال دلش انگاری که خوب نیست. انگار که نا آرامم،.

همه ش مینشینم با خودم کلی فکر میکنم. کاش یکی بود آدم میتوانست باهاش درد ودل کنه  کسی که توی زندگی ت نبود و میشد همه چیزهایی که اذیتت میکند، گیجت میکند را بهش گفت ووازش راهنمایی خواست  کاش کسی بود آدم را آرام میکرد

 

پ.ن.

*من باید با یکی حرف بزنم و فکرهام رو بگم وگرنه دیوانه میشم

*یا رفیق من لا رفیق له

*نمیخوام فلسفی یا دینی حرف بزنم فقط میخوام یه‌چیزی بگم که شما مراقبش باشید. مراقب رابطه خودتون و خدا تون و امام تون باشید وقتی ازشان دور شدید آرامش هم میره. من دچارش شدم خیلی خیلی خیلی سخته

*برای من هم دعا کنید.


حقته ف، حقته که یک روز خوب باشی و یک روز بد، وقتی که حال دلت را، زندگی ت را وابسته بنده های خدا میکنی

تو قرار بود بنده خدا باشی نه بنده بنده های خدا!

تو قرار بود این دنیا را زودگذر بدانی و آن دنیا را پایدار، قرار بود همیشه حال دلت خوب باشد چون خدای مهربان و عادل و قادر و با فضل و رحمان و رحیمی پشتت هست، تو قرار بود مهربان باشی بی منت ، بی چشمداشت!

قرار بود تجلی خدا باشی، خلیفه الله باشی روی زمین، قرار بود قوی باشی و استوار

قرار گذاشته بودی با خدایت، که خواسته هایت را از خود خودش بخواهی, حتی شده خواسته های کوچک و به ظاهر مسخره برای دیگران را نه از بنده هایش!

قرار بود راضی باشی به رضایش، قرار بود گریه هایت، درد دل هایت را فقط خالقت ببیند، قرار بود تمام تلاشت را برای خوب بودن بکنی و بقیه ش را بسپاری به پروردگارت و انتظاری از بندهدهایش نداشته باشی!

قرار گذاشته بودی این دنیا را با تمام‌ خوشی ها و بدی هایش یک آزمایش بدانی!

یادت باشد و‌حواست به این قرارهایی که گذاشتی با خدایت باشد

 

پ.ن.

*اللهم عجل لولیک الفرج

*آدم بعضی وقت ها نیاز داره خلوت کنه با خودش


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گروه مهندسی دیجی ویرا